ریحانه

ریحانه جان تا این لحظه 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن دارد

ریحانه جون در خواب ناز

مامانی ریحانه جونم، یکی دو ماه اول زندگیت وقتی بیدار بودی یا داشتی گریه می کردی یا داشتی زور می زدی یا اینکه من داشتم پوشکتو عوض می کردم واسه همینم بیشتر وقتی میخوابیدی ازت عکس میگرفتیم .


تاریخ : 10 مهر 1391 - 19:26 | توسط : مامان ریحانه | بازدید : 1558 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

اولین مسافرت(تهران به اقلید)

مامان صدیقه تا 18 روز اول تولدت آومد تهران و پیش ما موند تا از من و تو مراقبت کنه، خیلی برامون زحمت کشید ایشالا که همیشه سالم باشه ، بعد 18 روز چون نمیتونست دیگه باباجونو تنها بذاره تصمیم گرفتیم بریم اقلید خونه باباجون. اون موقع هنوز ما ماشین نداشتیم واسه همین و برا اینکه تو تو راه اذیت نشی دایی علی زحمت کشید از کارش زد و مارو رسوند اقلید.این اولین مسافرت زندگیت بود گلم.


تاریخ : 09 مهر 1391 - 22:43 | توسط : مامان ریحانه | بازدید : 1423 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

بریدن کیک اولین تولد

ریحانه جون وقتی سه روزت بود برات یه تولد کوچولو گرفتیم، ایشالا که همیشه زنده باشی عسلم.


تاریخ : 09 مهر 1391 - 21:25 | توسط : مامان ریحانه | بازدید : 2959 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

ماجرای تولد دختر گلم

سلام نفس مامان، این اولین باری که برات می نویسم، میخوام از آخرین روزی که تو دلم بودی برات بگم. عصر روز شنبه 17 تیر رفتم مطب خانم دکتر مهربون واسه اینکه بگه کی دنیا میای، من به خانم دکتر گفتم که از روز جمعه حرکتات خیلی کم شده خانم دکتر هم گفت باید همین امروز عصر بری بیمارستان نوار قلب نی نی رو بگیری و بستری بشی تا نی نی دنیا بیاد،من خیلی ترسیده بودم و استرس زیادی داشتم همراه باباحسین زودی آومدیم خونه وسایلاتو آماده کردیم،زنگ زدم به مامان صدیقه که باید بیای پیشم نی نی میخواد دنیا بیاد،به خاله فاطمه هم زنگ زدم،آخه اقلید فرودگاه نداشت واسه همین مامان صدیقه خیلی دیر میرسید تهران، گفتم خاله با هواپیما (به قول طاها(پسر خاله)هوایی) میاد زودی می رسه که متاسفانه خاله هم بلیط هوایی گیرش نیومد. منم به دوست عزیزم خاله نرگس زنگ زدم و اونم زحمت کشیدو آومد بیمارستان پیشم. دایی علی ، دایی امین و آقامسعود(پسر عمه مامان) هم شب آومدن بیمارستان.اون شب تو بیمارستان از شدت استرس شدیدا لرزم گرفته بود. ساعت 7:30 صبح خانم دکتر گفت که تا ساعتای 11 دنیا میای ولی ساعت 9 منو بردن اتاق زایمان و زنگ زدن خانم دکتر اونم تندی خودشو رسوند بیمارستان، .عزیزدلم تو ساعت 9:20 دنیا آومدی بعد از اینکه دنیا آومدی مامان صدیقه رسید تهران. این عکس مال 2 یا 3 ساعت بعد از تولدته عزیز دلم


تاریخ : 09 مهر 1391 - 19:16 | توسط : مامان ریحانه | بازدید : 1561 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

به نی نی پیج خوش آمدید

به Nini Page خوش آمدید.

امیدواریم بتوانیم خدمات مطلوب و مورد نظر شما را ارائه کنیم.

ما را از نظرات خود آگاه کنید.

روابط عمومی نی نی پیج

pr@ninipage.com

این بلاگ در روز یکشنبه 09 مهر 1391 ایجاد شد.

می توانید نوشته و عکس و فیلم های مربوط به کودک خود را در این بلاگ منتشر نمائید.

اگر نیاز به راهنمائی دارید روی لینک های زیر کلیک کنید:


تاریخ : 09 مهر 1391 - 19:03 | توسط : مامان ریحانه | بازدید : 1267 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر